حالا زمان رفتن به کنیا و ساختن فیلم مستند ماست. واقعا نمییتونم احساسمو نسبت به این قضیه توصیف کنم. ما زمان خیلی محدودی داریم و تمام مقدمات باید برای قرار گرفتن در یک مکان جدید آماده بشه.
امروز فهمیدم فیلمبردار گروه بخاطر بعضی از مشکلات شخصی نمیتونه مارو در این سفر همراهی کنه. واقعا در شرایط بدی بودم ، دستپاچه و نگران، با هر کسی که فکر میکردم تماس گرفتم، در جاهای مختلف آگهی گذاشتم، تمام توانم رو برای پیدا کردن یک عکاس جدید متمرکز کردم . در نها یت وقتی با یکی از دوستام تماس گرفتم، متوجه شدم تمام نگرانیها بی دلیل بود، چون اون فیلمبردار خیلی خوبی رو میشناخت و این آغاز آشنایی من با وینستن بود.
وینستن اهل نیوزلند هست و مدتی به فیلمبرداری مشغول بوده، او به خاطر عشقش به سوئد نقل مکان کرده. من با او تماس گرفتم و ساعت ۵ ملاقاتش کردم. وقتی در کافه همدیگر رو ملاقات کردیم، به محض اینکه وینستن نشست، من بدون هیچ مقدمهای پرسیدم: میتونی ازدوهفته دیگربه عنوان یک فیلمبردار با ما به کنیا بیایی ؟
وینستن بیچاره که معلوم بود متوجهٔ کل قضیه نشده، اول سکوت کرد بعد گفت بله. بعد وینستن قهوه را برداشت و ما برنامه ریزی را شروع کردیم. من بعضی اوقات از خودم میپرسم که آیا وینستن متوجه شده در مورد کلیت آن چه که شروع کرده است ؟
به هر حا ل این دو هفته مملو است از کار و برنامه ریزی، کامل کردن اسناد و مدارک، نوشتن مداوم، واکسیناسیون و هر چیز دیگری که باید برای رفتن به کنیا انجام شود
see you in Kenya ;)

Skriv en kommentar