Monday, 15 March
ساعت ۶ صبح جاشوا مثل هر روز در زد و من رو بیدار کرد. جاشوا همسایهام و یکی از شخصیتهای فیلم است. وقتی بیدار شدم به سمت ممبسا حرکت کردیم، ما تقریبا بخشی از زندگی هم شده ایم، او در انجام کارهای روزمره کمکم میکند. ما بیشتر وقتمون رو با هم هستیم، و حالا اون برای من، مثل یک دوست نزدیک و مشاور شده، من تحسینش میکنم. البته تفاوتهای فرهنگی زیادی بین ما وجود دارد. جاشوا همیشه دوست دارد تصمیم بگیرد و این برای من کمی سخت است. اون با حداکثر فشار، سعی داشت من مثل یک زن کنیایی رفتار کنم!با وجود اینکه جاشوا واقعا سعی میکند " بله " گفتن رو به من یاد بده، ولی من به سختی از این کلمه در زندگی روزمره استفاده میکنم.

یکشنبه قبل، به من گفت: "قبل اینکه من جملهام رو تموم کنم، تو میگی نه. و من باید تو رو متقاعد کنم." اما علی رغم تمام تفاوتها و شباهتها ما از دوستی باهم لذت میبریم. اون واقعا دوستداشتنی و خوبست با یک قلب بزرگ. همچنین نقش مهمی در این پروژه دارد.

برای ساختن فیلم مستند لازم است که به این نظریه اعتقاد داشته باشی: یک بخش بزرگ کار داشتن افراد صادق و درست در اطرافت هست. مردمی که این نظریه رو قبول دارند، و بر اون تمرکز میکنند، ۱۰۰ درصد موفقند و یک گروه خوب میسازند. خوشحالم که میتونم بگم، افرادی که اطرافم هستند، تمام آنچه برای موفقیت فیلمم نیاز دارم به من میدهند و حتا بیشتر. این دومین سفر من به کنیا برای ساختن مستند است. دفعهٔ قبل هیچ تمرکز، تعهد، تمایل یا مبارزهای وجود نداشت. اما شکست کمکی هست برای یادگیری موفقیت.
امروز به آنت و وینستن نگاه میکردم، که مدام سعی در جلو بردن کار میکردند . اواخر شب، صبح زود، ناراحتی معده، خستگی، کثیفی همهٔ اینها فشار زیادی وارد میکند. متشکرم از اونها بخاطر انگیزشون، و از همهٔ کسائی که در ساختن این فیلم نقشی داشتند و به پیشرفت اون کمک کردند


Skriv en kommentar